زبان بدن احساسات۲
زبان بدن احساسات۲
- بدبین / طعنهزن / کجخلق و تلخ
الف. لبهایاش را غنچه میکند و لبخند نصف و نیمهای میزند
ب. پوزخند میزند، و گاهی اوقات سرش را تکان میدهد یا از دیگر نشانههای زبان بدن تدافعی استفاده میکند
پ. لبهایاش را به هم می فشارد و کمی اخم میکند
ت. مردمک چشمهایاش را بالا میبرد
- تدافعی
الف. دست به سینه میایستد، پا روی پا میاندازد
ب. بازویاش را باز میکند و کف دستاش را مقابلتان میگیرد (بایست!)
پ. هر چه را دم دستاش باشد، جلوی بدناش قرار میدهد (شمشیر، سپر، کتاب، کیف کولی، و …)
- منزجر
الف. به بینیاش چین میاندازد
ب. لبهایاش را بر میگرداند و / یا لحظهای نوک زباناش را نشان میدهد
پ. عقب میرود و شانهاش را بین خود و طرف مقابل حائل میکند
ت. بینیاش را میپوشاند، جلوی دهاناش را میگیرد، و لحظهای طرف مقابل را شدیدا چپ چپ نگاه میکند. (میخواهد بگوید این اتفاق تمام حواساش را تحت تاثیر قرار داده است.)
- ناخشنود
الف. لبخندی مصنوعی تمام صورتاش را فرا میگیرد (گند زدی؛ ولی نمیتوانم این موضوع را به رویات بیاورم! بنابراین یک لبخند مصنوعی میزنم! خوشحال باش.)
ب. لب و لوچهاش را جمع میکند و اخم میکند (اگر چیزی را که میخواهم به من ندهی، گریه میکنم – شک نکن، این کار را خواهم کرد!)
پ. دست به سینه میایستد و از زبان بدن تدافعی / انزجار استفاده میکند (اجازه نخواهم داد چنین ایدهی مزخرفی من را تحت تاثیر قرار دهد!)
- پریشان
الف. چشمان باز و بی روح، نفس زدنهای سریع
ب. به دیوار ضربه میزند، یا گوشهای پناه میگیرد
پ. دستاناش را به نشانهی پناه گرفتن روی سرش میگذارد
ت. خود را مدام تکان میدهد
ث. دستاناش را به هم میفشرد
ج. دستاناش را روی موهایاش میکشد
- مشتاق / خشنود
الف. کمی به جلو تمایل دارد، سرش را تکان میدهد، با ابروهای بالا انداخته و چشمان کاملا باز با طرف مقابل تماس چشمی قوی برقرار میکند
ب. دستاش را روی قلباش میگذارد، یا کف دستاناش را بالا میگیرد و نشان میدهد، یا به هر شکل دیگر آن را قابل مشاهده میکند
پ. با هر دو دستاش به طرف مقابل دست میدهد (واقعا میخواهم مطمئن شوم که درکام میکنی!)
- خجالتزده
الف. رنگ رخاش قرمز میشود
ب. لکنت پیدا میکند
پ. صورتاش را با دستاناش میپوشاند یا سرش را پایین میآورد (خیلی خجالت میکشم، نمیتوانم در چشمهایتان نگاه کنم!)
ت. به سختی با طرف مقابل تماس چشمی برقرار میکند، مدام به پایین نگاه میکند و نگاهاش را میدزدد
- هیجانزده / منتظر
الف. دستاناش را به هم میمالد (دیگر نمیتوانم برای رسیدن به آن منتظر بمانم!)
ب. لبهایاش را لیس میزند (آنقدر نزدیک است که میتوانم طعماش را بچشم!)
پ. با هیجان و انرژی به طرف مقابل دست میدهد (دیگر نمیتوانستم منتظر بمانم!)
ت. بالا و پایین میپرد (ببین من دقیقا اینجا ایستادهام! از شادی و لذت نمیتوانم سر جایام بایستم!)
ث. به پهنای صورت و با آرامش لبخند میزند
- مجذوب و هوسآلوده
الف. چشماناش بازی میکنند، مثلا چشمک میزند، از لای مژههایاش طرف مقابل را نگاه میکند، و سرش را بر میگرداند و به شخص مورد نظر نگاههای سریع و جذابی میافکند
ب. خود را مرتب و زیبا میکند، مثلا موهایاش را در هوا رها میکند یا لباساش را مرتب میکند یا صاف میایستد و غیره
پ. جسورانه و با پاهای باز میایستد و شستاش را به کمربند یا گوشهای از جیباش میگیرد
- ناامید
الف. سرش را تکان میدهد (کاملا در اشتباهی!)
ب. گیجگاهاش را ماساژ میدهد (سرم درد میکند!)
پ. دستاناش را به پشت میبرد و مچ یکی از دستاناش را با دست دیگرش میگیرد (هیچ چیزی در اختیار ندارم.)
ت. دستاناش را روی موهایاش میکشد (این ناامیدی موهایام را نیز نامرتب کرده است. میتوانم آن را احساس کنم.)
ث. به چیزی در اطرافاش (مانند دستهی صندلی) دست میبرد و با انگشتاناش آن را سفت میگیرد (میخواهد خود را حفظ کند)

دیدگاهتان را بنویسید